oOoOoOoOoOoO مثلاً پیش بیاید دوباره کنارت باشم قلبم دیوانه وار از ریتم نفس هایت به قفسه سینه ام بکوبد رنگ مورد علاقه ات را بپوشم ریتم موزیک مورد علاقه ات در چشم هایم دو دو بزند نگاهت به نگاهم قفل شود در نی نی سیاه چاله ی چشمانت غرق شوم و تو رابرق ذوق چشمانم بگیرد لبخند بزنی و سرم را پایین بیندازم وبازهم دل بدهم به حرفهایت پر بکشم به سمت گوشه ای ترین چهارخانه ی پیرهنت و تا ابد درآغوشت زندگی کنم زل بزنم به ترکیب صورتت به ساده ی دلنشین و دوست داشتنی خودم فکر کنم چطور ممکن است یک نفر را اینقدر دوست داشته باشم یعنی که وای ازدست کسی عاشق است من خودم و هزار آرزویم رابرای وقتی که تورا ببینم هرشب قبل خواب دوره میکنم وهرشب فرهادی میشوی که به خوابم می آیی و تیشه میزنی به تک تک ریشه های درختی که عشق توشکوفه های آن هست oOoOoOoOoOoO کوثر طاهری
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خوب یادم نیست چندساله بودم تنها بخاطر دارم یک روز در هیاهوی این زندگی ناگهان به دو چشم مشکی و نافذ برخوردم که از آن به بعد آن دو تیله ی مشکی رنگ تمام دنیای من شدند خوب به یاد دارم اولین بار که دیدمش با چشمان مشکیش و یک لبخند که از صورتش محو نمیشد خیره شد بهم و گفت جانم بفرمایید؟ تا آن زمان از انسان های زیادی "جانم بفرمایید" شنیده بودم ولی انگار جنس این یکی فرق داشت آنقدری ناب بود که وقتی شنیدم مانند مسخ شده ها چشم از او برنداشتم و با لکنت حرفمو گفتم از آن روز زمان زیادی میگذرد آنقدر زیاد که من در کوچه پس کوچه های این شهر بجای او چند تار موی سپید لابلای موهایی که حسرت انگشتان او به دلشان مانده یافتم من دیگر هیچ جای این شهر را پیدا نکردم که بروم آنجا زل بزنم به جانانم و او به من از همان " جانم بفرمایید "های همیشگی اش تحویل بدهد و من بشوم شبیه دخترکی که شیرین ترین شراب دنیارا چشیده من بزرگ شدم ؛ عوض شدم ؛ عاقل شدم اما عشق او نیز در وجودم بجای اینکه از بین برود با من قد کشید و هرروز بزرگ و بزرگ تر شد هنوز به عادت آن روزهایم در دفترچه ای که لای ورقهایش گلبرگ گل سرخ است چوب خط میکشم برای دیدنش آن زمان عاشق جاهای آرام بودم تا بنشینم و ساعتها بدون هیچ دغدغه ای به او فکر کنم اما امروز ساعتها در خیابان های شلوغ پرسه میزنم به امید پیدا کردن یک نگاه آشنا آری چشمانش مشکیست ، همرنگ چشم هزاران نفری که هرروز از کنارم عبور میکنند اما چه کسی میتواند مانند او نگاهم کند؟ نمیدانم سرانجام قصه ی این عشق گم شده چه میشود؟ اما خوب میدانم روزی میرسد که دخترم از من میپرسد مادر بنظرت عاشقانه ترین جمله ی دنیا چیست؟ و من با چشمانی به اشک نشسته میگویم جانم بفرمایید؟ و او به اینهمه دیوانگی من میخندد خوب میدانم روزی فراموشی هم که بگیرم همه کسم را هم از یاد ببرم چیزی در اعماق وجودم فریاد میزند من کسی را دوست داشته ام
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ هیچوقت نشد یه دل سیر نگاهت کنم از نزدیک نزدیک زل بزنم بهت ولی فکر می کنم اون قدیما گرم تر بودیم شاد تر بودی نزدیک تر روشن تر شیرین تر کم کم سرد شدی غمگین تر کدر تر تلخ تر حالا که رسیدیم به این سن و سال دور تر از همیشه ای هنوز نمی دونم رنگ چشمات چیه اما مطمئنم عمیق و آرومن نمی دونم خنده هات چه شکلیه اما صداش تو گوشمه مزه ش تو دهنم شیرینه شیرین اون موقع ها کسی بهم یاد نداده بود دوست داشتن چه شکلیه کسی نگاه کردن بهت رو یادم نداده بود اگه یه لحظه نگاهم یکم بیشتر طول می کشید عرق سرد میکردم از شرم حس می کنم به ازای هر ذره از بزرگ شدنمون چیزی از هر دومون کم شد افتادیم تو بغل فاصله ها منو ببخش که نگاه کردن بلد نبودم خندیدن با خنده هات بلد نبودم غم هاتو ندیدم اشکاتو نشمردم منو ببخش که هنوزم که هنوزه نمی دونم چشمات چه رنگیه که هنوز وقت دیدنت فقط کفشاتو میبینم که هر چی گذشت گذشتم ازت منو ببخش من دوستت دارم ولی ببخش که نمی دونی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ امیرعلی غنی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چشم درویش بکن موقع صحبت با من من دلم خواسته شاید به شما " زل " بزنم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نورا نریمان
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تقصیر تو نیست من نباید تو را به زور کنار خودم نگه میداشتم که حتی مجبور شوی تنظیمات آخرین بازدیدت را هم دست کاری کنی حالا اما میخواهم درهمان چشم هایی که برایشان میمیردم زل بزنم و بگویم "تو آزادی برو " نه که مغرور باشم و ناز کشیدن را بلد نباشم ، نه فقط میخواهم به تو فرصت بدهم تا بروی دورهایت را بزنی بگردی ببینی کسی مثلِ من خبر ازعادت های ِ تو دارد یا نه مثلا اینکه هر روز ساعت هفت و نیم صبح بیدار میشوی و حتما روی میز صبحانه ات باید شیر گرم باشد :) یا اینکه چقدر دوست داری مدت ها پشت تمام بوتیک های لباس چرم بایستی و نگاهشان کنی :) یا برای سرد کردن چایت درونش یخ بی اندازی برو دور هایت را بزن ببین کسی را پیدا میکنی که برای دوست داشتنت تمام غرورش را زیر پا بگذارد و اصلا برایش فرقی نکند :) آخرین بار تو پیام داده باشی یا نه و هر زمان نیاز داشت بگوید "دوستت دارم " بدون شک بگوید برو ولی این بار که دست خالی آمدی باز هم به خودم برگرد دیوانگیست اما من حتی آن موقع هم بدون شرط "دوستت دارم" ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سحر رستگار
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آمدم سر بزنم شعر بخوانم بروم آنقدر دل زده هستم که نمانم بروم به همین کوچه واین خانه و دیوار اتاق و به آیینه سلامی برسانم بروم آخرین بار به لبهات کمی زل بزنم به دلم طعم لبانت را بچشانم بروم یک کمی خاطره جا مانده که بردارم و بعد تن رنجور خودم را بکشانم بروم بغض هم واسطه شد خواست دلت را ببرد تو خریدار نشو، زود برانم بروم باز باران زده در گوشه ی چشمم، باید اشک در دفتر شعرم بچکانم بروم ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ناشناس
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم